زدم پرسه ها بی نگاه خودم
زدم چاله هرشب به راه خودم
زدم زخم و گاهی خودم بسته ام
اگر اشتباهم،کی ام،خسته ام
اگر هر شب از گریه شادم بسه
سحر کی به داد دلم می رسه
نفسهای رویا که در من نبود
شب از چشم خیسم هدر رفته بود
دلم با دلی آشنایی نداشت
دل خواب من همصدایی نداشت
من عاشق نبودم تو یادم بده
وگرنه بگیرو به بادم بده
اگر تکیه بر کنج خود میزدم
به جایی رسیدم که دیدم بدم
ببین بعد عمری تو راهم شدی
که دیدم جهان را نگاهم شدی
چرا بیش از اینها صبوری کنم ۔
چرا بیش از اندازه دوری کنم
یکی داده مرگم یکی زندگی
یکی بی نیازی یکی بردگی
زدم پرسه ها بی نگاه خودم
زدم چاله هر شب به راه خودم
زدم زخم و گاهی خودم بسته ام
اگر اشتباهم کی ام خسته ام
دلم با دلی آشنایی نداشت
دل خواب من همصدایی نداشت
جهان قصه ای باب طبعم نبود
جهانی که جز درد و ماتم نبود
یه شب بینوایی یه شب باقمر
بیا حسرتم را به یغما ببر
بیا لحظه لحظه به من دل بده
منو دست این دور باطل نده
چرا بیش از اینها صبوری کنم
چرا بیش از اندازه دوری کنم
یکی داده مرگم یکی زندگی
بکی بینیازی یکی بردگی
نظرات